[سوره النساء (4): آيه 22]
وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبِيلاً (22)
ترجمه
و با زنانى كه در نكاح پدرانتان بودهاند نكاح نكنيد مگر آنچه گذشته است.
اين كار، زنا و موجب خشم خدا و بد راهى است.
بيان آيه 22
لغت
نكاح: عقد زناشويى، وطى. به هر دو معنى در قرآن استعمال شده است مثل:
«وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ» (سوره نور 32 يعنى عزبانتان را همسر دهيد) «الزَّانِي لا يَنْكِحُ إِلَّا زانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً» (سوره نور 3 يعنى زناكار جز با زنى كه زناكار يا مشرك باشد، همبسترى نميكند) در حديث است كه:
«ملعون من نكح يده و ملعون من نكح بهيمة»
يعنى ملعون است كسى كه استمنا كند يا به حيوانى نزديك شود. شاعر گويد:
كبكر تشهى لذيذ النكاح و تفزع من صولة الناكح
يعنى مانند دوشيزهاى كه از آميزش، لذت مىبرد و از صولت مردى كه با او در آميخته، مىنالد.
اصل كلمه نكاح، جمع شدن است. چنان كه گفتهاند: «انكحنا الفرا فسنرى» يعنى الاغهاى وحشى را جمع ساختيم و بزودى مىبينيم.
مقت: خشم گرفتن از كار زشتى كه شخص مرتكب مىشود.
اعراب
إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ: استثناى منقطع است چه استثناى ماضى از مستقبل صحيح نيست مثل: «لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولى» يعنى در آنجا مرگ نمىچشند جز مرگ اول (سوره دخان 56) يعنى «لكن ما قد سلف فلا جناح عليكم» لكن آنچه گذشته، گناهى بر شما نيست.
كان: مبرد گويد جايز است كه زايده باشد يعنى: «انه فاحشة» (اين كار فاحشه است) وى به اين شعر، استشهاد كرده است:
فكيف اذا حللت بدار قوم و جيران لنا كانوا كرام
يعنى چگونه است هنگامى كه وارد شوم در خانه قوم و همسايگان كريممان (كانوا زايد است) زجاج گويد: اين مطلب غلط است چه اگر «كان» زايده بود، خبر آن منصوب نمىشد، بدليل همان بيتى كه بدان استناد جسته است.
على بن عيسى گويد: «كان» براى اين آمده است كه دلالت كند بر اينكه نكاح با همسر پدر، قبلا هم فاحشه بوده است.
و ساء سبيلا: «سبيلا» تميز است و فاعل «ساء» ضمير مستتر و مفسر آن «سبيل» است و مخصوص بضم حذف شده است. يعنى: اين راه، بد راهى است.
شان نزول
ابن عباس و قتاده و عكرمه و عطا گفتهاند: اين آيه در باره روش مردم جاهليت نازل شده است كه با همسر پدر ازدواج مىكردند. گفتهاند: صنوان بن اميه با همسر پدر، فاخته دختر اسود بن مطلب و منظور بن ريان بن مطلب با همسر پدرش مليكه دختر خارجه ازدواج كرد.
اشعث بن سوار مىگويد، ابو قيس كه يكى از انصار و مردى صالح بود درگذشت و پسرش قيس از همسرش خواستگارى كرد. وى گفت: من ترا فرزند خويش مىشمارم و تو در ميان قوم خود مردى صالح هستى. من خدمت پيامبر گرامى مىروم و كسب تكليف مىكنم. سپس نزد پيامبر رفت و ماجرا را شرح داد. پيامبر فرمود: بخانهات بازگرد و اين آيه نازل گرديد.
مقصود
قبلا در باره شرائط نكاح، دستوراتى داده شد. اكنون به بيان كسانى كه ازدواج با آنها صحيح است يا صحيح نيست پرداخته، مىفرمايد:
وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ: با كسانى كه پدران شما آنها را بهمسرى گرفتهاند ازدواج مكنيد. برخى گفتهاند: منظور اين است كه با زنانى كه پدرانتان با آنها آميزش كردهاند، ازدواج مكنيد. بر شما حرام است آنچه كه مردم جاهليت مرتكب مىشدند و با همسر پدر ازدواج مىكردند. اين قول از ابن عباس و قتاده و عطا و عكرمه است.
طبرى مىگويد: تقدير اين است: «لا تنكحوا نكاح آبائكم» يعنى مثل پدرانتان نكاح مكنيد. بنا بر اين «ما نكح» تاويل بمصدر برده مىشود و منظور اين است كه بايد از نكاح با حليله پدران و هر نكاح فاسدى خوددارى كرد. در معناى اول «ما» موصول و احتياج دارد به اينكه از جمله صله، عائدى بآن بازگردد ولى طبرى مىگويد: بهتر اين است كه «ما» مصدرى باشد چه اگر مراد نهى از ازدواج با حليله پدران بوده بايد بگويد: «لا تنكحوا من نكح آبائكم» يعنى با كسانى كه پدرانتان با آنها نكاح كردهاند، نكاح مكنيد.
از اين مطلب چنين پاسخ دادهاند كه «ما» كنايه از جنس است و «من النساء» مفسر آن است «1». مثل: «لا تاخذ ما اخذ ابوك من الاماء» يعنى كنيزانى را كه پدرت گرفته مگير.
إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ: مىفرمايد ازدواجهايى كه در گذشته با همسران پدران كردهايد مؤاخذه ندارد. برخى گفتهاند، يعنى آنچه گذشته، بحال خود باقى گذاريد و رها مكنيد كه براى شما جايز است. بلخى مىگويد: اين قول خلاف اجماع و دين اسلام است برخى گفتهاند: يعنى گذشته را اجتناب و ترك كنيد. اين معنى از قطرب است. برخى گفتهاند: استثناى آنچه گذشته، به اين ملاحظه است كه معلوم باشد كه قبلا هم اين كار براى ايشان مباح نبوده است:
إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً: اين كار زناست و موجب بغض پروردگار مىشود. هاء «انه» ممكن است به نكاحى كه از آن نهى شده است برگردد. يعنى: نكاح با همسر پدر
زنا و ... است و ممكن است به نكاحى كه از جاهليت، انجام مىگرفت، برگردد، يعنى كارى كه مردم جاهليت مىكردند، زنا و موجب خشم پروردگار بود و پيامبران پيشين حرمت آن را به شما ابلاغ كرده بودند و شما از حرمت آن با خبر بوديد. البته معناى اول قوىتر است و جبايى نيز همين را اختيار كرده و گفته است: سلامت از آنچه گذشته اين است كه توبه كنند و از زن پدر خود جدا گردند.
بلخى مىگويد: هر نكاح محرمى زنا نيست، زيرا زنا فعل مخصوصى است كه از يك طريقه و سنت معينى پيروى نمىكند و تابع آداب و سنن زندگى انسانهاست، لذا بمردم مشركى كه در جاهليت، بدنيا آمدهاند، زنا زاده نمىگويند و همچنين فرزندان اهل ذمه (يعنى اهل كتاب) و كسانى كه با مسلمانان عهد و پيمانى دارند، زنازاده نيستند چه آنها نيز در ميان خود عقد مخصوصى دارند كه بر طبق آن با يكديگر ازدواج مىكنند «2»
وَ ساءَ سَبِيلًا: اين ازدواج فاسد، راه بدى است.
از اين آيه استنباط مىشود كه زنى كه در ازدواج پدر انسان بوده است، نمىتوان با او ازدواج كرد. خواه پدر با او آميزش كرده باشد يا نكرده باشد. اين مطلب اتفاقى است.
اختلاف در اين است كه اگر مردى با زنى زنا كرد، آيا آن زن بر پسر او حرام مىشود يا نه؟ از عموم آيه مىتوان استفاده كرد كه در اين فرض هم حرام است زيرا كلمه نكاح بمعنى وطى هم بكار رفته است و اصل در معناى نكاح همين است و استعمال نكاح در عقد فرع است، بنا بر اين سزاوار است كه كلمه «نكاح» را در آيه شريفه، بر هر دو معنى حمل كنيم.
نكته ديگر اين است كه: همانطورى زن پدر بر پسر حرام است، زن پدر پدر و ...
بر پسر و پسر پسر و ... حرام است و در اين مساله خلافى نيست.
[سوره النساء (4): آيه 23]
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُكُمُ اللاَّتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ وَ رَبائِبُكُمُ اللاَّتِي فِي حُجُورِكُمْ مِنْ نِسائِكُمُ اللاَّتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً (23)
ترجمه
حرام است بر شما مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمههايتان و خالههايتان و دختران برادر و دختران خواهر و مادرانتان كه شيرتان دادهاند و خواهرانتان كه با هم از يك پستان شير خوردهايد و مادران زنانتان و دختران همسرانتان كه در تربيت شما هستند و با مادرانشان آميزش كردهايد و اگر آميزش نكردهايد، گناهى بر شما نيست و همسران فرزندانى كه از پشت شما هستند و جمع كردن ميان دو خواهر، مگر آنچه كه گذشته است. خداوند آمرزنده و رحيم است.
بيان آيه 23
لغت
ربائب: جمع ربيبه، دختر همسر از شوهرى ديگر. علت اينكه او را ربيبه ناميدهاند اين است كه شخص او را تربيت مىكند. پس ربيبه بمعنى مربوبه (تربيت شده) است. مثل قتيله بمعنى مقتوله (كشته) چنين دخترى را ربيبه مىنامند، خواه شخص او را تربيت كرده باشد يا نكرده باشد زيرا وقتى كه با مادرش ازدواج مىكند، مادر از لحاظ تربيت تابع اوست و دختر تابع مادر. بنا بر اين ربيبه وى شمرده مىشود.
عرب اسم فاعل و مفعول را بر آنكه الان متصف به صفتى است يا مجداً متصف مىشود، اطلاق مىكند مثلا به كسى كه هنوز كشته نشده مىگويند: «مقتول» در صورتى كه در معرض قتل باشد و مىگويند: «هذا اضحية» يعنى اين قربانى است در صورتى كه براى قربانى كردن آماده شده باشد. گاهى به شوهر زن گفته مىشود ربيب پسر زن، در اين صورت، ربيب بمعناى فاعل يعنى تربيت كننده پسر زن.
حلائل: جمع حليله، اين كلمه از حلال مشتق است يعنى زنى كه آميزش با او حلال است. اما مذكر آن «حليل» و جمع آن «احله» مىشود مثل «عزيز» و «اعزه» زن و مرد را حليل و حليله مىنامند بخاطر اينكه آميزش آنها با يكديگر حلال است. برخى گفتهاند: كلمه از حلول بمعناى ورود، مشتق است بملاحظه اينكه هر كدام در بستر، بر يكديگر وارد مىشوند.
مقصود
اكنون خداوند به بيان زنانى كه نمىتوان با آنها ازدواج كرد، مىپردازد و مىفرمايد:
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ: حتماً در اينجا چيزى حذف شده است چه حرمت، به ذات شيء تعلق نمىگيرد پس اگر بگويند حرام است بر شما مادرانتان، يعنى حرام است ازدواج شما با مادرانتان. چنان كه در آيه: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ» (سوره مائده 3) مىگويد حرام است بر شما مردار و خون، يعنى حرام است بر شما خوردن مردار و خون. هر زنى كه نسبت انسان از راه ولادت به او منتهى شود، خواه بلا واسطه خواه با واسطه پدر و مادر و ... مادر شمرده مىشود.
وَ بَناتُكُمْ: نكاح با دخترانتان، خواه دختر خود شما باشد يا دختر دختر يا دختر پسرتان، حرام است.
وَ أَخَواتُكُمْ: اخوات جمع اخت است، هر زنى كه با انسان از يك پدر يا از يك مادر يا از يك پدر و مادر باشد، ازدواج با او حرام است.
وَ عَمَّاتُكُمْ: عمات، جمع عمه است، هر زنى كه عمه خود انسان يا عمه پدر يا عمه مادر يا ... باشد، ازدواج با او حرام است.
وَ خالاتُكُمْ: خالات جمع خاله است، هر زنى كه خاله خود انسان يا خاله پدر يا خاله مادر باشد، ازدواج با او حرام است.
خداوند متعال در اين آيه مردم را بلفظ جمع خطاب كرده و زنانى كه ازدواج با آنها حرام است به آنها اضافه كرده و فرموده: مادرانتان، خواهرانتان و ... از اين رو افراد در مقابل يكديگر قرار مىگيرند و مقصود اين است كه هر فردى موظف است با مادر خود، خواهر خود و ... ازدواج نكند.
وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ: دختران برادر و خواهر نيز بهمان بيانى كه گذشت، حرامند.
اين هفت گروه: مادران، دختران، خواهران، عمهها، خالهها، دختران برادر و دختران خواهر، حرمتشان به خويشاوندى است. ابن عباس مىگفت: خداوند هفت گروه از زنان را به نسب و هفت گروه را به سبب حرام كرده است و همين آيه را مىخواند. سپس مىگفت هفتم اين است: «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ» (آيه 22) پس از ذكر محرمات نسبى به ذكر محرمات سببى مىپردازد و مىفرمايد:
وَ أُمَّهاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ: زنانى كه انسان از پستانشان شير خورده است، مادر مىنامند بخاطر اينكه ازدواج با ايشان حرام است، خواه مادر رضاعى خود انسان يا مادر رضاعى پدر يا مادر يا ... باشند و همچنين مادر رضاعى زنى كه به انسان شير داده و مادر رضاعى مردى كه پدر رضاعى انسان است، داخل در همين حكم است.
وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ: يعنى خواهران رضاعى شما و دختران زنى كه بانسان شير داده است. اينها بر سه دستهاند: 1- دخترى كه از پستان مادر نسبى شخص شير خورده، لكن شير متعلق بپدر او نبوده بلكه متعلق به شوهر مادر بوده است. 3- دخترى كه از پستان زن پدر- نه مادر- شخص شير خورده است.
مادر و خواهر رضاعى بواسطه شير حرام مىشوند و اگر شير نباشد، حرمتى نيست و تمام كسانى كه از راه نسب بر انسان حرام مىشوند، مثل آنها از راه شير حرام مىشوند.
زيرا پيامبر گرامى فرمود: «خداوند از راه شيرخوارگى چيزهايى را كه از راه خويشاوندى، تحريم كرده، حرام شمرده است» بنا بر اين آن هفت گروهى كه از راه خويشاوندى حرام شمرده شدهاند، از راه شيرخوارگى نيز حرام شمرده مىشوند يعنى: مادر رضاعى، خواهر رضاعى، دختر رضاعى، عمه رضاعى، خاله رضاعى، دختر برادر رضاعى و دختر خواهر رضاعى.
در مبحث رضاع بايد در سه قسمت بحث كرد:
1- در باره مدت رضاع، كه مورد اختلاف است. اگر علما مىگويند: رضاع در صورتى مؤثر است كه در ظرف مدت دو سال شير خوردن طفل انجام شود و مذهب اصحاب ما نيز همين است. چنان كه شافعى و ابو يوسف و محمد نيز بر همين عقيدهاند. ابو حنيفه گويد: مدت رضاع دو سال و نيم است. مالك گويد: مدت آن دو سال و يك ماه است و اتفاق كردهاند كه شير دادن بچه بزرگ، بى اثر است.
2- در باره مقدار رضاع، كه نيز مورد اختلاف است. ابو حنيفه گويد: كم و زياد آن موجب حرمت مىشود. از ابن عمر و ابن عباس نيز روايت شده است و مذهب مالك و اوزاعى نيز همين است. شافعى مىگويد: پنج مرتبه شير دادن، موجب حرمت مىشود. عايشه و سعيد بن جبير نيز چنين گفتهاند. اصحاب ما گويند: آن رضاعى موجب حرمت مىشود كه گوشت را بروياند و استخوان را محكم كند و اين امر در صورتى تحقق مىيابد كه طفل يك شبانهروز از پستان زنى شير بنوشد بدون اينكه در اين مدت از پستان زن ديگرى شير بخورد يا پانزده مرتبه پياپى از پستان زنى شير بنوشد بدون اينكه در اين مدت زن ديگرى به او شير بدهد. بعقيده بعضى از اصحاب ما ده مرتبه پى در پى براى ايجاد حرمت، كافى است.
3- كيفيت رضاع، اصحاب ما مىگويند آن رضاعى موجب حرمت مىشود كه طفل مستقيماً از پستان، شير را بنوشد آنهم از راه دهان، اما از راههاى ديگر شير را به معده او برسانند موجب حرمت نمىشود. همچنين شير ميت، تاثيرى در حرمت ندارد. البته همه اين مسائل خلافى است.
وَ أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ: يعنى نكاح، مادر زن نيز حرام است. اعم از اينكه، مادر خود زن يا مادر مادرش يا مادر پدرش باشد و اعم از اينكه مادر نسبى يا مادر رضاعى او باشد.
مادر زن با خود عقد حرام مىشود اعم از اينكه اين عقد آميزشى بدنبال داشته باشد يا نداشته باشد. زيرا خداوند حرمت مادر زن را مقيد به آميزش نكرده است.
وَ رَبائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُمْ: دختران همسرانتان كه از شوهران ديگر هستند و در ضمان شما و تربيت شما هستند، بر شما حرام هستند. بدون هيچ اختلافى، بودن دختر زن در تربيت و ضمان شوهر، شرط حرمت نيست و علت اينكه در اينجا ذكر شده اين است كه غالباً دختر زن، تحت تربيت و سرپرستى شوهر زن مىباشد. بنا بر اين دختر زن و دختر پسر زن و دختر دختر زن و ... بر شوهر حرامند. چه همه اينها را ربيبه مىنامند.
مِنْ نِسائِكُمُ اللَّاتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ: اين جمله صفت است براى مادران ربيبهها، بنا بر اين ربيبه موقعى حرام است كه شخص با مادر او آميزش كرده باشد و اگر آميزش نكرده باشد، حرام نيست و اين مساله اجماعى است.
برخى گفتهاند، اين جمله صفت است براى: «أُمَّهاتُ نِسائِكُمْ» بنا بر اين مقصود اين است كه مادران زنانى كه با آنها آميزش كردهايد، بر شما حرامند و ربيبهها اعم از اينكه مادرانشان مدخوله باشند يا نباشند بمجرد عقد حرام مىشوند.
عياشى در تفسير خود روايت كرده است كه عيسى (ع) فرمود: «ربيبههايى كه با مادرانشان آميزش كردهايد، بر شما حرامند، خواه در تربيت شما باشند يا نباشند.
در مورد مادران زنان، مبهم گذارده شده و معلوم نيست كه بايد با دخترانشان آميزش شده باشد يا نه. بنا بر اين آنچه خداوند حرام كرده است، حرام بشماريد و آنچه مبهم گذارده است، مبهم بگذاريد.»
در باره معناى «دخول» (كه ما آن را آميزش ترجمه كرديم) دو قول است:
1- ابن عباس گويد، بمعناى جماع است 2- عطا مىگويد: دخول بمعناى جماع و كارهايى كه بمنزله جماع است مىباشد. مثل عريان كردن و ... مذهب ما هم همين است. و فقها در اين مساله اختلاف كردهاند.
فَإِنْ لَمْ تَكُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ: يعنى اگر با مادر ربيبه آميزش نكردهايد، هر گاه مادر را طلاق دهيد يا بميرد مىتوانيد با دخترش ازدواج كنيد.
وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ: يعنى همسر فرزندان صلبى شما بر شما حرامند، لكن همسر كسانى كه پسر خوانده شما هستند حرام نيستند. از عطا روايت شده كه اين آيه وقتى نازل شد كه پيامبر گرامى با همسر مطلقه زيد بن حارثه كه پسر خوانده او بود ازدواج كرد و مشركين زبان به انتقاد گشودند، همچنين آيه:
«وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ» (سوره احزاب 4) يعنى خداوند فرزند خواندهها را فرزند قرار نداده است) و آيه: «ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ» (سوره احزاب 4 يعنى محمد، پدر هيچيك از مردان شما نيست) بهمين مناسبت نازل شدهاند. لكن همسر فرزند رضاعى حرام است زيرا پيامبر گرامى فرمود: خداوند هر چه به نسبت حرام كرده، برضاع هم حرام كرده است.
وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ: يكى از محرمات، جمع ميان دو خواهر است، كلمه «ان» با ما بعد خود در حكم مصدر است يعنى «الجمع بين الاختين» بمقتضاى اين بيان، نمىتوان دو خواهر را در عقد ازدواج با هم جمع كرد، همچنين شخص نمىتواند دو كنيزى كه با يكديگر خواهرند مورد تمتع و آميزش قرار دهد و هر گاه با يكى از آنها درآميخت، نمىتواند با ديگرى آميزش كند. مگر اينكه كنيز مدخوله از ملكش خارج گردد.
عقيده حسن و اكثر مفسرين و فقها همين است.
إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ: اين استثنا منقطع است، يعنى: لكن خداوند شما را بر آنچه گذشته است، مؤاخذه نمىكند. مقصود اين نيست كه آنچه پيش از نهى انجام دادهايد مانعى ندارد و ادامه دهيد و در اين مطلب خلافى نيست. عطا و سدى گفتهاند: منظور از آنچه گذشته.
اين است كه يعقوب با دو خواهر: ليا مادر يهوذا و راحيل مادر يوسف، ازدواج كرده بود، إِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِيماً: خداوند شما را بر كارهايى كه قبل از اين دستور انجام دادهايد، مؤاخذه نمىكند. آنچه در اين آيه حرام شمرده شده، هميشگى است خواه شخص بخواهد ميان آنها را جمع كند يا با يكى به تنهايى ازدواج كند مثلا مادر زن، حرام است خواه با خود زن جمع شود يا جمع نشود. تنها خواهر زن با ديگران فرق مىكند، چه ازدواج با خواهر زن در صورتى جايز نيست كه شخص خواهر او را داشته باشد، اما اگر بميرد يا طلاق بگيرد، مىتوان با خواهرش ازدواج كرد.
ممكن است به اين آيه استدلال كنيم كه اين عدهاى كه از راه خويشاوندى ازدواج با ايشان حرام است، مالك شدن ايشان نيز صحيح نيست و نمىتوان آنها را به بردگى گرفت، زيرا تحريم، عموميت دارد.
اصطلاحاً زنانى كه ازدواج با آنها براى هميشه، ممنوع است «مبهمات» مىنامند.
اين كلمه از «بهيم» گرفته شده و منظور حيوانى است كه به يك رنگ باشد و رنگهاى ديگرى با رنگ او نياميخته باشد و علت اينكه اين زنان را «مبهمات» گويند، اين است كه ازدواج با آنها از هر جهت و در هر زمانى حرام است و نقطهاى براى حليت ازدواج در مورد آنها وجود ندارد.
[سوره النساء (4): آيه 24]
وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً (24)
ترجمه
و حرام است زنان شوهر دار مگر آنان كه ملك شما باشند، خداوند حكم خود را براى شما مكتوب داشته است. و جز آنچه گذشت، بر شما حلال شد كه بوسيله اموالتان طلب كنيد و با آنها ازدواج كنيد و زنا نكنيد. و هر گاه آنها را به عقد متعه خود درآوريد، اجرتشان را كه فريضه است بدهيد و گناهى بر شما نيست در آنچه بعد از فريضه با يكديگر توافق كنيد. خداوند دانا و حكيم است.
بيان آيه 24
قرائت
كسايى كلمه «المحصنات» و «محصنات» را در همه جاى قرآن بكسر صاد و در اين آيه بفتح صاد خوانده است و ديگران در همه جا بفتح صاد قرائت كردهاند.
كوفيان باستثناى ابو بكر و ابو جعفر «احل» بضم همزه و كسر حاء و سايرين بفتح همزه و حاء خواندهاند. و گفتهاند معنى آن: «و اللَّه احل لكم» مىباشد. اما در كلمه «المحصنات» چنان كه گذشت اختلافى وجود ندارد.
لغت
المحصنات: زنانى كه شوهردار هستند، از مصدر احصان بمعناى تزويج. البته در قرآن كريم بمعناى ديگرى هم استعمال شده است. از آن جمله است: «وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ...» يعنى كسانى كه نسبت ناروا به زنان آزاد مىدهند، بايد هشتاد تازيانه بخورند (سوره نور 4) «وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها» (سوره تحريم 12) يعنى مريم دختر عمران عفت و پاكدامنى خود را حفظ كرد. «فَإِذا أُحْصِنَّ» (سوره نسا 25) يعنى هر گاه اسلام آورند (البته در صورتى كه به صيغه معلوم قرائت شود نه مجهول.)
محصن: مردى كه تزويج كرده است.
سفاح: زنا، زجاج گويد: مسافحه و سفاح بعمل زانيانى گفته مىشود كه از زناى با هر كسى دريغ ندارد و اگر فقط با يكى زنا كند. «ذات خدن» يعنى صاحب رفيق گفته شوند.
اعراب
كِتابَ اللَّهِ: مصدر منصوب است از فعل محذوف يعنى: كتب اللَّه كتاباً عليكم.
سپس فعل به قرينه: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ» حذف شده چه دلالت دارد بر اينكه هر چه ذكر شده مكتوب است. سپس مصدر بفاعل فعل اضافه شده و بصورت: «كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ» در آمده است. زجاج گويد: نصب آن ممكن است به تقدير فعل امر باشد يعنى، «الزموا كتاب اللَّه» ولى نصب آن «عليكم» جايز نيست چه مفعول «عليكم» مقدم نمىشود.
ما وراء ذلكم: ما موصوله و مفعول «احل» بنا بر اينكه بصيغه معلوم قرائت شود و نايب فاعل آن بنا بر اينكه بصيغه مجهول قرائت شود.
أَنْ تَبْتَغُوا: يا محلا منصوب است يا مرفوع و بدل از «ما» است و ممكن است لام جاره از آن حذف شده باشد و مفعول لاجله باشد.
محصنين: حال است از «واو تبتغوا».
غَيْرَ مُسافِحِينَ: صفت محصنين.
فريضة: مصدر است و منصوب. ممكن است حال باشد به تاويل مفروضة.
مقصود
در آيه قبل عدهاى از زنان كه ازدواج با آنها حرام است، ذكر شدند، اكنون اضافه مىكند كه: ازدواج با زنان شوهر دار نيز حرام است بنا بر اين «و المحصنات» عطف است بر مواردى كه در آيه قبل ذكر شده است.
وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلَّا ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ: نكاح با زنان شوهر دار حرام است مگر اينكه كنيز شما باشند. در باره اين مطلب، اقوالى ذكر كردهاند:
1- مقصود اين است كه نمىتوان با زنان شوهردار ازدواج كرد مگر زنان شوهر- دارى كه اسير شده باشند. اين قول از على (ع) و ابن مسعود و ابن عباس و مكحول و زهرى است. برخى بر اين قول به روايت ابو سعيد خدرى استدلال كردهاند كه: آيه در باره اسيران اوطاس نازل شد و مسلمانان با زنان مشركين نزديكى كردند در حالى كه آنها در دار الحرب شوهر داشتند. چون آيه نازل شد، منادى پيامبر اعلام كرد كه با زنان باردار قبل از وضع حمل و با زنان غير باردار قبل از استبراء و گذراندن يك حيض ازدواج نكنند. لكن كسانى كه با اين قول مخالفند، مىگويند: اين خبر ضعيف است، زيرا اسيران اوطاس بت پرست بودند و ازدواج با بت پرست صحيح نيست، ولى پاسخ دادهاند كه نكاح، بعد از اسلام اسيران بوده است.
2- مقصود اين است كه نمىتوان با زنان شوهر دار نكاح كرد، مگر اينكه با كنيزانى كه شوهر دارند، چه خريدن آنها بمنزله طلاق آنهاست. ابى بن كعب و جابر بن عبد اللَّه و انس و ابن مسيب و حسن بر اين قولند.
ابن عباس گويد: طلاق كنيز به شش چيز است: اسيرى، خريدن، آزاد شدن، بخشيدن، بارث بردن و طلاق همسرش. از روايات اصحاب ما نيز همين مطلب استفاده مىشود.
عمر بن خطاب و عبد الرحمن بن عوف گويند: خريدن كنيز طلاقش نيست بلكه طلاق او مثل طلاق زن آزاد است، تنها در مورد اسيران احتياجى بطلاق از شوهرانشان نيست. زيرا پيامبر گرامى پس از آنكه عايشه بريره را آزاد كرد، وى را مخير كرد كه بر همسرى شوهرش بماند يا نماند و اگر با آزاد شدن، از شوهرش جدا مىشد، احتياجى به اين تخير نبود. در پاسخ عمر و عبد الرحمن گفتهاند: همسر بريره عبد بود و اگر آزاد بود پيامبر او را مخير نمىكرد.
3- مقصود از محصنات، زنان عفيفه است. يعنى زنان عفيفه بر شما حرامند، مگر آنانى كه به نكاح يا خريدارى، حق تمتع از آنها داشته باشيد. اين وجه از ابو العاليه و سعيد بن جبير و عطا و سدى است.
كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ: يعنى آنچه بر شما حلال و آنچه بر شما حرام است، خداوند براى شما معين و مكتوب ساخته، پس مخالفت نكنيد و به آن عمل كنيد.
وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ: در معناى اين جمله، چهار وجه است:
1- عطا گويد: غير از خويشاوندهايى كه محرم شما هستند، سايرين براى شما حلالند.
2- سدى گويد: براى شما حلال است كه بوسيله اموالتان تا چهار زن بدست آوريد.
3- قتاده گويد: غير از آنچه گذشت، از كنيزان براى شما حلال است.
4- غير از آنهايى كه محرم هستند، تا بوسيله اموالتان مىتوانيد تا چهار زن آزاد به عقد خود درآوريد و هر تعدادى كه بخواهيد كنيز خريدارى كنيد، اين وجه از ساير وجوه بهتر است و در عين حال ميان آنها منافاتى نيست. معناى «أَنْ تَبْتَغُوا» اين است كه طلب كنيد يا بخواهيد بوسيله اموالتان به اينكه قيمت بدهيد يا مهر بپردازيد. چنان كه ابن عباس گفته است.
فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً: گفتهاند مقصود از استمتاع، در آميختن و كسب لذت است، بنا بر اين معناى جمله اين است كه: هر گاه از زنان كسب لذت كرديد، مهرشان را بدهيد، اين قول از حسن، مجاهد، ابن زيد و سدى است.
ابن عباس، سدى و ابن سعيد و گروهى از تابعان و اصحاب اماميه گويند: منظور عقد منقطع است. اين مطلب واضح است، زيرا «استمتاع و تمتع» اگر چه در اصل بمعناى انتفاع و كسب لذت است ولى در عرف شرع، بچنين عقدى اختصاص دارد.
بخصوص هنگامى كه اضافه به «زنان» شود. بنا بر اين معناى جمله اين است: «هر گاه آنها را بعقد متعه درآورديد، اجرتشان را بپردازيد» شاهد اين است كه وجوب اداى مهر، بخود استمتاع، تعلق يافته است و مقتضاى آن اين است كه خود عقد متعه، موجب مهر مىشود نه آميزش و كسب لذت جنسى.
از جماعتى از صحابه كه از آنهايند: ابى بن كعب، عبد اله بن عباس و عبد اله بن مسعود نقل شده است كه ايشان قرائت كردهاند: «فما استمتعتم به منهن الى اجل مسمى فآتوهن اجورهن» يعنى هر وقت «براى مدت معينى» بخواهيد از آنها تمتع بريد، اجرتشان را بدهيد و اين صراحت در عقد متعه دارد.
ثعلبى در تفسير خود آورده است كه حبيب بن ابى ثابت گفت: ابن عباس، مصحفى بمن داد و گفت اين قرآن بر طبق قرائت پدرم هست در آنجا نوشته بود: «فما استمتعتم به منهن الى اجل مسمى» و به اسناد خود از ابى نصره نقل كرده است كه: در باره متعه از ابن عباس سؤال كردم. گفت: مگر سوره نساء را نخواندهاى؟ گفتم: آرى گفت: نخواندهاى «فما استمتعتم به منهن الى اجل مسمى»؟ گفتم: اينطور قرائت نمىكنم. گفت: بخدا، اين آيه سه بار اينطور نازل شده است.
و به اسناد خود از سعيد بن جبير نقل كرده است كه او قرائت مىكرد: «فما استمتعتم به منهن الى اجل مسمى» و به اسناد خود از شعبه از حكم بن عتيبه نقل كرده است كه گفت در باره اين آيه از وى سؤال كردم كه آيا نسخ شده است؟ حكم گفت: على بن ابى طالب (ع) فرمود:
اگر عمر نهى از متعه نمىكرد، جز آدم شقى كسى مرتكب زنا نمىشد و به اسناد خود از عمران بن حصين نقل كرده است كه وى گفت: آيه متعه در كتاب خدا نازل شد و پس از آن آيهاى كه آن را نسخ كند، نازل نشد و پيامبر گرامى ما را به انجام آن امر كرده و با او متعه كرديم «1» و چون از دنيا رفت ما را از اين كار نهى نكرد. پس از پيامبر، مردى خودسرانه هر چه دلش خواست، گفت. مسلم بن حجاج در روايت صحيح آورده است كه عطا گفت: جابر بن عبد اللَّه از عمره حج بازگشته بود ما به ديدنش آمديم.
مردم از چند چيز و از جمله «متعه» از او سؤال كردند. گفت: آرى، ما در عهد پيامبر و ابو بكر و عمر متعه را انجام دادهايم.
يكى از دلايلى كه لفظ «استمتاع» در آيه، بمعناى جماع و انتفاع نيست اين است كه اگر چنين بود، لازم بود كه اگر كسى از زن انتفاعى نبرد، مهرى بر ذمهاش نباشد. با اينكه مىدانيم كه اگر پيش از آميزش طلاقش دهد، نصف مهر را بايد بپردازد و اگر مقصود «نكاح دائم» باشد بحكم همين آيه، مرد بايد با اجراى صيغه عقد، همه مهر را بپردازد. در حالى كه خلافى در اين مطلب نيست، كه به خود عقد، همه مهر واجب نمىشود ولى در متعه، با جارى شدن صيغه عقد، همه مهر واجب مىشود، چنان كه از جمله «فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» برمىآيد.
شاهد ديگر مساله، همان روايتى است كه از عمر بن خطاب نقل شده است. وى گفت: «دو متعه در عهد پيامبر خدا حلال بودند و من از آنها نهى مىكنم و در برابر آنها عقاب مىكنم» بنا بر اين عمر اقرار كرده است كه متعه در عهد پيامبر روا بود و او منع مىكند و از خود راى مىدهد. اگر پيامبر خدا اين حكم را نسخ كرده يا از آن نهى كرده بود يا زمانى اجازه داده و زمانى مانع شده بود، عمر، تحريم را به پيامبر نسبت مىداد نه بخودش. وانگهى او ميان «متعه زنان «و متعه حج» جمع كرده است و خلافى نيست كه «متعه حج» نسخ نشده و حرام نيست. بنا بر اين «متعه زنان» نيز بايد چنين باشد.
وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ: كسانى كه «استمتاع» را در جمله پيش بمعناى جماع گرفتهاند، مىگويند: مقصود اين است كه در زيادى يا كمى يا بخشش يا تاخير مهر كه با يكديگر توافق كرده باشيد، گناهى بر شما نيست.
سدى گويد: منظور اين است كه اگر بعد از پايان مدت «عقد متعه» با يكديگر توافق كنيد كه عقد را تجديد كنيد، گناهى بر شما نيست. عقيده اماميه همين است و روايات بسيارى از ائمه در اين خصوص نقل شده است.
إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً: خداوند به اصلاح امر مردم داناست و از روى حكمت و مصلحت، عقد نكاحى بر ايشان واجب كرده است كه حافظ اموال و نسبهاست.
[سوره النساء (4): آيه 25]
وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (25)
ترجمه
و كسى كه از نظر مالى توانايى ازدواج با زنان آزاد و با ايمان ندارد، مىتواند با كنيزان با ايمان شما ازدواج كند و خداوند به ايمان شما داناتر است، شما همه يكسانيد و تفاوتى با هم نداريد. پس با آنها به اذن صاحبانشان ازدواج كنيد و مهر ايشان را بدهيد در حالى كه پاكدامن هستند و زنا نمىكنند و مخفيانه رفيق نمىگيرند و هنگامى كه به ازدواج شما درآمدند، اگر زنا كردند، نصف حدى كه بر زنان آزاد جارى مىشود بر ايشان است. چنين ازدواجى براى كسى است كه از مشقت و گرفتارى زنا و گناه بترسد و صبر براى شما بهتر است و خداوند آمرزنده و رحيم است.
بيان آيه 25
قرائت
اهل كوفه «فاذا احصن» بفتح همزه و ديگران بضم همزه و كسر صاد قرائت كردهاند.
لغت
طول: غناء، بىنيازى، اصل اين كلمه از «طول» بمعنى بلندى است زيرا شخص بوسيله بىنيازى بمقامات عالى مىرسد. تطول، يعنى بخشيدن مال و تطاول بر مردم يعنى تفضل بر ايشان همچنين است استطاله «طالت طولك و طيلك» يعنى مدتت دراز شد، چنان كه شاعر گويد:
انا محيوك فاسلم ايها الطلل و ان بليت و ان طالت بك الطيل
يعنى: ما ترا تحيت مىگوييم، پس سالم باش، اى شخص با طراوت، اگر چه زمان تو طولانى باشد.
طول بمعنى ريسمان است، شاعر گويد:
لعمرك ان الموت ما اخطا الفتى لكالطول المرخى و ثنياه باليد
يعنى: بجان تو سوگند كه مرگ در باره هيچكس بخطا نمىافتد، مردم مثل حيوانى كه در چراگاه با ريسمان بلند، او را بستهاند كه بچرد و نمىتواند فرار كند، در دام مرگ گرفتارند.
فتى: مرد جوان. فتاة: زن جوان، كنيز اگر چه پير هم باشد چه مثل پيران ديگر نيست و احترام پيران را ندارد. بطور كلى فتوه بمعنى حالت حداثت و نو ظهورى است و فتيا نيز از همين جاست و عبارت از حكم فقيه در مساله تازه است. فتيات جمع فتاة.
خدن: دوست، جمع اخدان. در اين كلمه مذكر و مؤنث يكسان است و بهمان معنى است: خدين.
عنت: سختى، مبرد گويد: عنت يعنى هلاك.
مقصود
خداوند در اين آيه، در باره ازدواج با كنيزان سخن گفته، مىفرمايد:
وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ: ابن عباس و سعيد بن جبير و مجاهد و قتاده و سدى گويند: يعنى ثروتى ندارد كه بتواند با زنان آزاد و با ايمان ازدواج كند و مهر و نفقه ايشان را بدهد.
فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ: چنين كسى مىتواند با كنيزان با ايمان ازدواج كند زيرا مهر كنيزان كمتر و مخارج آنها عادة سبكتر است. منظور اين است كه با كنيز غير ازدواج كنند و گرنه اجماعى است كه انسان با كنيز خود نمىتواند ازدواج كند. روايتى بهمين منظور از امام باقر (ع) نقل شده جابر و عطا و ابراهيم و ربيعه گويند: شخص اگر چه توانايى مالى هم داشته باشد، مىتواند با كنيزان ازدواج كند. لكن قول اول صحيح است و نظر اكثر فقها همان است.
از آيه برمىآيد كه ازدواج با كنيز كتابى صحيح نيست، زيرا جواز ازدواج، مقيد به ايمان شده است و مذهب شافعى و مالك هم همين است.
وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ: خداوند بايمان شما داناتر است. يعنى وظيفه شما اين است كه در اين حكم بظاهر اشخاص نگاه كنيد چه پى بردن به باطن اشخاص ممكن نيست، تنها خداوند، عالم بباطن و مطلع از ضمير مردم است.
بعضكم من بعض: در باره اين جمله دو قول است:
1- مقصود اين است كه همه شما اهل ايمان و تابع يك دين هستيد، بنا بر اين نبايد بعادت اهل جاهليت، كنيزان را مورد طعن و سرزنش قرار دهيد.
فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ: با كنيزان با ايمان، با اجازه صاحبانشان ازدواج كنيد و مهرشان را آن طورى كه توافق كردهايد و عقد را بر آن اجرا كردهايد بپردازيد. از اين جمله چنين استفاده مىشود كه ازدواج كنيزان بدون اجازه مالكانشان صحيح نيست. برخى گفتهاند: «بالمعروف» يعنى بدون اينكه ضرر و زيانى وارد سازيد.
مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ: با آنها كه پاكدامن بوده، اهل زنا نيستند، ازدواج كنيد برخى گفتهاند: يعنى زنان شوهر دارى كه زنا نمىكنند. اين كلمه «محصنات» بفتح صاد و كسر آن هر دو قرائت شده است.
وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ: و همچنين بطور مخفيانه رفيقى براى خود انتخاب نكردهاند چه برخى از مردان بطور مخفيانه با زنى دوست مىشدند و زنا مىكردند و همچنين زنان.
ابن عباس گويد: مردمى در جاهليت بودند كه زناى آشكار را حرام مىشمردند ولى زناى پنهان را جايز مىدانستند. خداوند از زناى آشكار و پنهان هر دو منع فرمود بنا بر اين: غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ يعنى آن زنانى كه از زناى آشكار و پنهان خوددارى مىكنند.
فَإِذا أُحْصِنَّ: كسى كه بضم همزه و كسر صاد قرائت كرده، اين طور معنى مىكند:
هنگامى كه كنيزان تزويج كنند و شوهرانشان آنها را در حيطه همسرى خود قرار دهند اين عقيده از ابن عباس و سعيد بن جبير و مجاهد و قتاده است. و كسى كه بفتح همزه و صاد قرائت كرده است چنين معنى مىكند: هنگامى كه اسلام بياورند. اين عقيده از عمر بن الخطاب و ابن مسعود و ابراهيم و شعبى و سدى است، حسن گويد: يعنى اسلام و شوهر، او را در حصار مىگيرند.
فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ: اگر زنا كنند.
فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ: بايد نصف حد زنان آزاد بر آنها جارى كرد و آنها را پنجاه تازيانه زد.
ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ: نكاح با كنيزان براى كسانى است كه بترسند گرفتار معصيت و زنا شوند و كيفر دنيوى و اخروى زنا دامنگيرشان شود. اكثر مفسران بر همين عقيدهاند.
برخى گفتهاند: منظور اين است كه شخص بترسد از اينكه به كنيز دلبستگى پيدا كند و گرفتار زنا شود.
برخى نيز گفتهاند: عنت بمعنى ضرر شديد دينى يا دنيوى است كه بواسطه غلبه شهوت، براى انسان پيش مىآيد. معناى اول صحيحتر است.
وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ: صبر شما از ازدواج با كنيزان و ارتكاب زنا، برايتان بهتر است. «ان تصبروا» مبتدا و «خير» خبر آن است.
وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ: خداوند، آمرزنده گناه بندگان و به ايشان رحيم است. نتيجه اين است كه اگر كسى صبر نكرد و كارى خلافى مرتكب شد و توبه كرد، خداوند توبهاش را مىپذيرد و رحمتش را شامل حال او مىسازد.
خوارج به اين آيه استدلال كردهاند كه سنگسار كردن جايز نيست. چه سنگسار را كه براى زنان آزاد و شوهر دار تعين كردهاند نمىتوان تقسيم كرد و چون در اين آيه براى كنيزان شوهر دار تعيين شده است، معلوم مىشود كه سنگسار كردن اصلى ندارد و فقط تازيانه زدن، ملاك است.
جواب اين است كه: اگر «محصنات» را بمعناى زن آزاد بدانيم- نه بمعنى زن شوهر دار- اين استدلال از درجه اعتبار ساقط مىشود. شايد آن اين است كه كلمه «الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ» كه در اول آيه بكار رفته، بدون شك معناى آن آزاد زنان با ايمان و با عفت است زيرا با زن شوهر دار نمىتوان ازدواج كرد. وانگهى برخى گفتهاند: مقصود از «المحصنات» زنان آزاد است نه زنان پاكدامن. زيرا اگر مقصود زنان پاكدامن باشد، ازدواج با غير از آنها جايز نخواهد بود و شكى نيست كه ازدواج با آنها نيز جايز است. سنگسار هم اجماعى امت اسلام است و مسلمانان به تواتر نقل كردهاند كه پيامبر گرامى ماعز بن مالك اسلمى و يك زن و مرد يهودى را سنگسار كرد و فقهاء از عهد صحابه تا امروز در باره آن اختلاف نكردهاند. بنا بر اين گفتار خوارج، خلاف اجماع است و قابل اعتبار نيست.
[سوره النساء (4): آيات 26 تا 28]
يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (26) وَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَ يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلاً عَظِيماً (27) يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً (28)
ترجمه
اراده خداوند است كه براى شما وظائفتان را بيان كند و شما را به سنتهاى پيشينيان هدايت كند و توبه شما را بپذيرد و خدا دانا و حكيم است. و خداوند اراده دارد كه شما را به توبه وادارد و پيروان شهوتها اراده دارند كه شما را به انحرافى بزرگ بكشانند خداوند اراده دارد كه بشما تخفيف بدهد و انسان ناتوان خلق شده است.
بيان آيه 26 27 28
اعراب
در لام «لِيُبَيِّنَ لَكُمْ» سه قول است: 1- يريد اللَّه لان يبين لكم و معناى «ان» استقبال است 2- لام آمده است براى اينكه از ما بعد آن اراده مصدر شده است يعنى «لارادة البيان» 3- يريد اللَّه لما يريد ليبين.
لكن هيچيك از اينها صحيح نيست بلكه مفعول آن محذوف است يعنى: يريد اللَّه تبصيركم ليبين لكم و ...
مقصود
پس از آن كه خداوند ازدواجهاى حلال و حرام را شرح داد، مىفرمايد اين احكام بخاطر مصالح و منافع بندگان است.
يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ: اراده خداوند اين است كه احكام دين و دنيا و امور معاش و معاد شما را بيان كند.
وَ يَهْدِيَكُمْ سُنَنَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ: در اين باره دو قول است:
1- خداوند مىخواهد شما را به راه گذشتگان كه اهل حق بودهاند هدايت كند تا بايشان اقتدا كنيد و آثار آنها را پيروى كنيد كه صلاح شما در آن است.
2- خداوند مىخواهد سنت گذشتگانى كه اهل حق و باطل بودهاند براى شما روشن سازد تا به روش آنها بصيرت پيدا كنيد و از طريقه آنها اجتناب نماييد.
وَ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ: توبه شما را بپذيرد. يعنى شما را بتوبه دعوت مىكند و ترغيب مىكند كه براه توبه داخل شويد. از اين آيه استفاده مىشود كه مسلك جبرى مذهبان باطل است، چه معناى آن اين است كه خداوند فقط خير و صلاح بندگان مىخواهد «4»
وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ: تفسير آن گذشت.
وَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ: خداوند بتوبه شما از در لطف مىنگرد. برخى گفتهاند: يعنى هر اراده خداوند اين است كه شما را بر توبه موفق دارد و اسباب آن را براى شما فراهم سازد.
وَ يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيماً: در باره كسانى كه از شهوتها پيروى مىكنند، اقوالى است:
1- منظور همه اهل باطل است زيرا اهل باطل از شهوت و هوس خويش پيروى مىكنند، اين قول از ابن زيد است.
2- مجاهد گويد: مقصود، زناكاران است.
3- سدى گويد: يهود و نصارى مقصودند.
4- منظور يهود است كه مىگويند خواهر پدرى در تورات حلال شمرده شده است قول اول به صواب نزديكتر است. پس معناى جمله اين است كه: اهل باطل مىخواهند شما را از راه راست، منحرف سازند. چه راه راست، به پاداش و رستگارى از كيفر نزديكتر است و انحراف از آن، موجب هلاك و استحقاق عذاب مىشود.
علت اينكه: (يَتُوبَ عَلَيْكُمْ) در اين آيه و در آيه قبل تكرار شده، اين است كه:
اولا براى تاكيد است و ثانياً در آيه پيش اراده خداوند نسبت به هدايت و انابه، ذكر شد و در اين آيه مىگويد اراده خداوند با اراده صاحبان هوى و هوس مخالف است.
و ثالثاً در اين آيه ابهام نيست: چه مفاد آن اين است كه خداوند توبه را اراده مىكند
ولى در آن آيه متعلق اراده توبه نيست، بلكه چنان كه گذشت متعلق آن محذوف است علت اينكه خداوند «ميل» و انحراف را به عظمت توصيف كرده، اين است كه گنهكار با گنهكار انس مىگيرد و كوشش مىكند كه او را بگمراهى بيشترى بكشاند، همانطورى كه اهل طاعت با اهل طاعت، انس مىگيرند. آرى
كبوتر با كبوتر باز با باز كند همجنس با همجنس پرواز
مردم عاصى كوشش مىكنند، كه سايرين را در معصيت با خود شريك سازند تا از ملامت و توبيخ ايشان، آسوده گردند مثل «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ» (سوره قلم آيه 9) يعنى: دوست دارند كه شما ملايمت كنيد تا آنها نيز ملايمت كنند) «وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا» (سوره نساء 89 يعنى خوش دارند كه شما هم مثل ايشان كافر شويد) چنان كه مىگويند: «كسى كه خرمنش آتش گرفت دلش مىخواهد خرمن ديگران نيز آتش بگيرد.» اين است طبيعت انسانها.
يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ: خداوند مىخواهد در مورد زنها و اجازه ازدواج با كنيزان، براى شما تخفيف قائل شود. اين معنى از مجاهد و طاووس است و ممكن است منظور اين باشد كه خداوند مىخواهد با قبول و توفيق توبه براى شما تخفيفى بدهد و ممكن است منظور اين باشد كه خداوند مىخواهد بطور كلى در تكاليف شما تخفيفى بدهد كه نسبت بامتهاى پيشين چنين تخفيفى نداده بود.
وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً: انسان طورى آفريده شده است كه در مورد زنان كم صبر است. برخى گفتهاند: منظور اين است كه انسان طورى آفريده شده است كه در برابر هوى و شهوت، مقاومت نمىكند و با ترس و حزن بزانو در مىآيد.
[سوره النساء (4): آيات 29 تا 30]
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً (29) وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِيهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً (30)
ترجمه
اى مردم مؤمن، اموالتان را در ميانتان به باطل مخوريد مگر اينكه تجارتى باشد به رضايت شما و خويشتن را مكشيد كه خداوند بشما رحيم است و كسى كه اين كار را از روى دشمنى و ظلم انجام دهد بزودى او را در آتش مىافكنيم و اين كار بر خداوند آسان است.
بيان آيه 29 30
قرائت
اهل كوفه «تجارة» را به نصب و ديگران به رفع خواندهاند.
ابو على گويد: رفع آن بنا بر اين است كه معنى جمله: «الا ان تقع تجارة» باشد و استثنا منقطع است، زيرا تجارتى كه از روى تراضى طرفين معامله باشد، داخل در اكل مال به باطل نيست.
نصب آن بنا بر اين است كه: 1- بمعنى: «الا ان تكون التجارة تجارة عن تراض» مثل قول شاعر:
«اذا كان يوما ذا كواكب اشنع»
(يعنى: اذا كان اليوم يوما ذا كواكب اشنع، هر گاه روز، صاحب ستارههايى زشت باشد. 2- بمعنى:
«الا ان تكون الاموال اموال تجارة» بنا بر اين وجه نيز استثنا، منقطع است.
مقصود
نظر به اينكه در آيات پيش زنانى كه ازدواج و آميزش با آنان، نامشروع است، بيان كرد، اكنون در باره مالهايى كه از راه باطل و حرام تحصيل مىشود، سخن مىگويد و مىفرمايد:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ: اى كسانى كه خدا و رسولش را تصديق كردهايد، اموال يكديگر را بباطل مخوريد. علت اينكه از ميان همه منافع مال، تنها «اكل» را ذكر كرده اين است كه بمصرف خوراكى رسانيدن مال، از اهم منافع آن است. برخى گفتهاند: بخاطر اين است كه عنوان «اكل» بهر نوع خرج و صرف مال اطلاق مىشود مثلا مىگويند: مالش را بباطل خورد و لو اينكه نخورده باشد و در راه ديگرى صرف كرده باشد و مقصود اين است كه اموال يكديگر را بباطل صرف مكنيد در باره كلمه «باطل» دو قول است: 1- منظور، ربا، قمار، اغفال مشترى و ظلم است: اين عقيده از سدى است و از امام باقر (ع) نيز روايت شده است، 2- حسن گويد: منظور اين است كه مال يكديگر را بدون استحقاق و معاوضه مصرف كنند بنظر وى پس از نزول اين آيه، مردم از مال يكديگر نمىخوردند تا اينكه اين حكم بوسيله: آيه 60 سوره نور نسخ شده و بآنها اجازه داده شد كه از خانههاى يكديگر خوردنى مصرف كنند. لكن معناى اول قويتر است چه مالى كه انسان بر طبق موازين اخلاقى از ديگرى بخورد، اكل به باطل نيست 3- مقصود اين است كه مال را بوجه نامشروع بگيرند و در راهى كه حلال نيست مصرف كنند.
إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ: جز اينكه از راه داد و ستدى باشد كه دو طرف معامله از آن راضى باشد. در باره معناى تراضى در تجارت، دو قول است:
1- شريح و شعبى و ابن سيرين و شافعى و اماميه گويند: مقصود اين است كه با جدا شدن بايع و مشترى از يكديگر معامله را امضا كنند و از خيارى كه در معامله دارند، صرف نظر كنند. در روايت است كه: بايع و مشترى مادامى كه از هم جدا نشدهاند، خيار دارند و اگر در معامله، خيار قرار دادهاند، مىتوانند از حق خيار استفاده كنند.
2- مالك و ابو حنيفه گويند: مقصود از تراضى در تجارت فقط عقد بيع است.
وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ: در باره اين جمله چهار قول است:
1- يكديگر را مكشيد زيرا شما پيرو يك دين هستيد و همچون يك جان شمرده مىشويد. چنان كه گفته شده است: بر خويشتن سلام كنيد (سلموا على انفسكم). حسن و عطا و سدى و جبايى بر اين عقيدهاند.
2- ابو القاسم بلخى گويد: انسان را از خودكشى در حال غضب و ناراحتى منع كرده است، 3- با ارتكاب گناهان و ايجاد دشمنى در اكل مال به باطل، اسباب هلاك خويش را فراهم مسازيد و خود را مستوجب عقاب نكنيد.
4- از امام باقر (ع) روايت شده است كه: خود را بخطر ميفكنيد و با كسانى كه از شما نيرومندترند مجنگيد.
إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً: خداوند همواره نسبت بشما رحيم است و نشان رحمت او اين است كه كشتن افراد و تباه كردن اموال را منع كرده است.
وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ: برخى گفتهاند: اشاره است به خوردن مال به باطل و كشتن كسى به ناحق. برخى گفتهاند: اشاره است به تمام محرماتى كه در اين سوره از:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً» تا اينجا شمرده شده است برخى گفتهاند: اشاره به همه چيزهايى است كه در اين سوره تا كنون از آنها نهى شده است. عطا گويد: تنها اشاره به قتل نفس است.
عُدْواناً وَ ظُلْماً: برخى گفتهاند: عدوان و ظلم هر دو يكى هستند و آوردن هر دو بخاطر اختلاف لفظى آنهاست نه معنوى. چنان كه شاعر گفته است:
«و الفى قولها كذبا و مينا»
يعنى سخن او را دروغ يافت. برخى گفتهاند. عدوان تجاوز از امر خداوند و ظلم گرفتن چيزى بدون استحقاق است. بعقيده برخى علت اينكه خوردن مال به باطل و قتل ناحق را به ظلم و عدوان مقيد ساخته، اين است كه مىخواهد بگويد. اينان اين كارها را حلال مىشمرند.
فَسَوْفَ نُصْلِيهِ ناراً، بزودى او را در آتش سرنگون كرده، مىسوزانيم.
وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً. داخل كردن چنين كسى در آتش و معذب ساختن او بر خداوند آسان است و كسى نمىتواند او را از اين كار منع كند. چنان كه كسى بدون اذنش نمىتواند شفاعت و فريادرسى كند.
__________________________________________________
(1) اگر در آيه شريفه «من النساء» ذكر نشده بود احتمال طبرى قابل توجيه بود. لكن با توجه باين كلمه و تفسير آن از «ما نكح» كاملا روشن است كه مراد همان معنىهاى اول است و دستور مىدهد كه آن سنت جاهليت را ترك كنند و با همسران پدران ازدواج ننمايند.
(2) همانطورى كه مؤلف اشاره مىكند، بايد توجه داشته باشيم كه تمام جوامع بشرى، معتقدند كه آميزش زن و مرد، بايد در چهار چوبه مقررات مخصوصى محدود گردد تا جلو هرج و مرج و فساد و اختلاط انساب گرفته شود. بدون ترديد اديان آسمانى در ايجاد اين عقيده در ميان انسانها نقش بسيار مهمى ايفا كردهاند و نتيجه آن با توجه به مسئوليت و وظايف بترتيبى كه بر عهده خانواده است بخوبى روشن مىگردد. اطفالى كه از محيط انس و صميميت خانواده، بواسطه حرام زاده بودن يا جهاتى ديگر محرومند، نه تنها روى سعادت را نمىبينند بلكه افرادى تبهكار نيز خواهند شد.
علاوه بر اين براى خود زنان و مردان نيز محيط خانواده كانونى از صفا و صميميت و حرارت است كه مىتوانند در آنجا تمدد اعصاب كرده، ناراحتيها و خستگيهاى روزانه را بكلى فراموش كنند و از ياد ببرند.
اسلام بر اساس فوايد مهمى كه خانواده دارد، به اين واحد كوچك اجتماعى بسيار اهميت مىدهد و در عين حال به مقررات و سنن جوامع بشرى احترام مىكند و خانوادههايى را كه به پيروى از سنن ديگرى بوجود آمدهاند به رسميت مىشناسد و فرزندان آنها را هم حلالزاده مىداند، چه آن نتايجى كه مورد نظر اسلام است، يعنى تربيت اولاد و عدم اختلاط انساب و فوايد ديگر، از آنها نيز بدست مىآيد.
بديهى است كه بنا بر اين حساب، هر جامعهاى پيرو هر سنتى كه باشد، آميزشهايى كه در خارج از چهار چوبه مقرراتش انجام گيرد، زنا مىشمارد.
(3) منظور متعه حج است و نظر او اين است كه عمر متعه زنان و متعه حج را تحريم كرد در حالى كه قرآن بآن دستور داده بود و ما متعه حج را با پيامبر گرامى بجاى آورديم.
(4) جبريان، همان اشاعره هستند. بنا بر مسلك جبر، انسان، موجود دست و پا بستهاى (است كه تسليم محض و آلت اجراى اراده خداوند است و از خود هيچگونه اختيارى ندارد.
بنا بر اين، انسان مسئول اعمال بد خود نيست، همانطورى كه اعمال نيكوى او نيز ارزشى ندارد.
لكن ما معتقديم كه: انسان از آزادى اراده و اختيار، برخوردار است. بنا بر اين در برابر كار هاى بد خويش، مسئول و در برابر كردارهاى پسنديده خود ممدوح و ماجور است. اين عقيده، ملهم از تعليمات قرآن و پيامبر گرامى و ائمه بزرگوار است. آيه بالا يكى از دلايل متقن بر ابطال مسلك جبر است، زيرا توبه كردن، از كسى صحيح است كه در كردار خود آزادى و اختيارى داشته باشد. بعلاوه، آيه مفيد اين است كه خداوند فقط، خير انسان را مىخواهد و كسى را به بدى و گناه، اجبار نمىكند.
- درصورت خراب بودن تصویر متن ارائه شده و یا وجود ایرادات ویراستاری و فنی لطفا در بخش نظرات ما را آگاه کنید .
- از افزودن نظر با کلمات انگلیسی (فنگلیش) بپرهیزید .
- از توهین به قومیت ها و افراد در نظرات اجتناب کنید .
- نظرات تبلیغاتی منتشر نخواهد شد .